افسردگی
بسیاری از پژوهشگران دریافتهاند که دانشآموزان مبتلا به نارساییهای یادگیری در مقایسه با همسالان خود افسردگی بیشتری را تجربه میکنند.
افسردگی
بسیاری از پژوهشگران دریافتهاند که دانشآموزان مبتلا به نارساییهای یادگیری در مقایسه با همسالان خود افسردگی بیشتری را تجربه میکنند. این افسردگی میتواند علل متفاوتی داشته باشد. مثلا این دانشآموزان اغلب قادر نیستند ناکامیها و شکستهای پیدرپی ناشی از اختلالات یادگیریشان را تحمل کنند و اگر دلسردی آنها مهار نشود، میتواند به احساس درماندگی، عدم کفایت و ناامیدی آنان منجر شود. این امکان وجود دارد که نوع نارسایی یادگیری نیز بر احتمال افسردگی آنان بیفزاید. به عنوان مثال نارساییهای اساسی زبان در ارتباطات اجتماعی آنان مداخله میکند و این امر مشکلات اجتماعی و اعتماد به نفس ضعیف آنان را به دنبال دارد. احتمال دیگر این است که نارسایی یادگیری کودک پیامدهایی داشته باشد که در افسردگی آنان نقش دارد. برای مثال برچسب خوردن، شناسایی شدن به عنوان فردی متفاوت از همسالان خود و طرد شدن توسط همکلاسیها میتواند احساس انزوا و افسردگی کودک مبتلا را افزایش دهد.
اضطراب
دانشآموزان مبتلا به نارساییهای یادگیری، در مقایسه با دانشآموزان بدون نارسایی، سطوح بالاتری از اضطراب عمومی را تجربه میکنند. عموما این دانشآموزان در مدرسه با موقعیتهای بسیاری روبهرو هستند که در آن با مشکلی مواجه میشوند و همچنین ممکن است اضطراب شدید با این احساس دانشآموز، مرتبط باشد که مسائل از کنترل او خارج است زیرا این دسته از دانشآموزان عادت دارند که شکست و موفقیت خود را به دیگران نسبت دهند. برخی از این دانشآموزان معمولا اضطراب خود را به طور مستقیم بروز میدهند، به عنوان مثال، به خود شک میکنند: «اگر قبول نشدم چه میشود؟» آنان ممکن است اضطراب خود را به صورت جسمانی هم نشان دهند. مثل علائمی چون سردرد، دلدرد و خستگی مفرط. این علائم به احتمال زیاد نشاندهنده درماندگی کودک است و ممکن است تلاشهایی نسبتا ناهوشیارانه برای جلب حمایت اطرافیان به شمار آیند.
احساس تنهایی
به طور کلی دانشآموزان مبتلا به نارساییهای یادگیری در روابط بین فردی خود مشکلات بیشتری را تجربه میکنند و آنها در مقایسه با همکلاسیهای خود از شایستگی اجتماعی کمتری برخوردارند. به طور ویژه، رفتارهای محاورهای آنان از جرات و تاثیرگذاری کمتری برخوردار است و گاه ممکن است آنها، ارتباطات غیرکلامی را نادرست برداشت کنند. در واقع این دانشآموزان در پذیرش اجتماعی، خود را منفی ارزیابی میکنند و بیشتر مورد سوءاستفاده همسالان خود قرار میگیرند به طور کلی احتمال میرود این دانشآموزان بیشتر توسط همکلاسیهای خود طرد شوند. شاید دانشآموزان مبتلا به این اختلال به دلیل طرد شدنهای پیدرپی توسط همسالان انتظار داشته باشند که در آینده نیز احساس تنهایی بیشتری نمایند. به طور اخص کودکان مبتلا به نارساییهای یادگیری، اغلب خودمحور هستند و در نتیجه چنین کودکانی ممکن است درک نکنند که چرا دیگران آنان را طرد کرده یا نافرمان تلقی میکنند.
راهکارها
ـ ناتوانی در یادگیری یکی از اعضای خانواده، مسالهای است که به اعضا و کودکان دیگر خانواده نیز مربوط میشود. امکان دارد به کودکی که مشکل دارد بیش از حد توجه و برای او دلسوزی کنید که همه اینها مضر هستند.
ـ به کودک خود کمک کنید نقاط قوت و ضعف خود را دریابد و به او بفهمانید که فردی باهوش و عادی است و تنها دچار مشکلات جزئی است که میتواند از پس آنها برآید.
ـ وقتی متوجه رفتاری در کودکتان میشوید که نشاندهنده مشکلات یادگیری است، به آن به شکل یک مساله برخورد کنید و به آن دقیق شوید.
ـ به دنبال راههایی باشید که کودک در آن راهها بتواند موفق شود و احساس خوبی در مورد خودش پیدا کند.
ـ او را به خاطر هر کاری که خوب انجام میدهد، تحسین کنید. ممکن است کودک نتواند محاسبات ریاضی را خوب انجام دهد، ولی امکان دارد هنرمند خوبی باشد.
ـ کودک را به برقراری روابط دوستانه تشویق کنید. دوستان کودکتان را به منزل دعوت کنید تا با هم بازی کنید یا اجازه دهید کودکتان به منزل دوستانش برود و با آنها بازی کند.
ـ به صورت نمایشی، رفتارهای درست اجتماعی و آداب و رسوم صحیح را با او تمرین کنید به او نشان دهید که چگونه باید با مردم رفتارکند.
ـ مهمترین نکته این است که هیچگاه به عنوان والد، منتظر معجزه در مورد کودک مبتلا به اختلال یادگیری خود نباشید. میتوانید روشهایی را به کار گیرید که نقاط ضعف کودک تا حدودی جبران شود. خودتان را درگیر باورها و عقاید نادرست اطرافیان نکنید. درمان این کودکان احتیاج به وقت و تلاش بیوقفه دارد. به آلبرت اینشتین، نلسون راکفلر و توماس ادیسون نگاه کنید؛ همه این افراد دچار ناتوانیهای یادگیری بودهاند.