مشاوره نوین
هر کس مى خواهد عزیزترین مردم باشد، باید تقواى الهى پیشه کند. حضرت محمدمصطفی (ص)
| ||
همه ی ما رؤیاها و آرزوهایی داریم ... همه ی ما در اعماق روح خود میخواهیم باور کنیم که دارای موهبت خاصی هستیم، میتوانیم تغییر و تفاوتی ایجاد کنیم، میتوانیم به طریق خاصی در دیگران نفوذ کنیم و میتوانیم جهان فعلی را به صورت دنیای بهتری درآوریم . در درون هر یک از ما منابع نیروی عظیمی به ودیعه نهاده شده است که میتواند ما را به کلیه ی آرزوهای خود و حتی به چیزی بیش از آن برساند. یک تصمیم، میتواند دریچه های بسیاری را به روی ما باز کند و شادمانی یا غم، سعادت یا بینوایی، با هم بودن یا انزوا، عمر طولانی و یا مرگ زود رس را به ارمغان آورد. [ پنج شنبه 90/12/11 ] [ 11:39 عصر ] [ خدیجه سعیدی ]
[ نظرات () ]
چه عاملی سبب می شود که در زندگی خود، راهها و هدفهای معینی را انتخاب کنیم؟ این عامل، اعتقادات ماست؛ عقیده به اینکه تواناییهای ما چقدر است و چه کارهایی ممکن ، یا غیر ممکن است. در فرهنگ مردم هائیتی ، پزشک جادوگر قبیله داری چنان قدرت مرموزی است که میتواند با یک اشاره فردی را هلاک کند. اما در واقع، آنچه موجب مرگ آن فرد می شود قدرت جادویی پزشک نیست، بلکه اعتقاد افراد به قدرت فوق تصور اوست . در جنگ ویتنام ، دو نفر تیر می خورند، هر دو اسیر می شوند و بارها تحت شکنجه قرار می گیرند. یکی شان دست به خودکشی می زند، ودیگری روز به روز ایمانش نسبت به انسانیت و خالق متعال، قویتر می شود. امروز، شرح زندگی این مرد که جرالد کافی نام دارد ، یادآور نیروی عظیم روح انسانی است که می تواند بر هرگونه درد و رنج و مانع و مشکلی غلبه کند. [ پنج شنبه 90/12/11 ] [ 11:26 عصر ] [ خدیجه سعیدی ]
[ نظرات () ]
مسخره ترین سوالی که میشه از یکی پرسید :
در تاریخ حتی یک مورد هم نوشته نشده که کسی
در پاسخ گفته باشد : نه من
صلاحیت ندارم و آدم امانت داری نیستم !
این را باید بفهمید نه اینکه بپرسید [ پنج شنبه 90/12/11 ] [ 10:29 عصر ] [ خدیجه سعیدی ]
[ نظرات () ]
استاد : وقتی بزرگ شدی چه میکنی؟ شاگرد : ازدواج! استاد : نخیر منظورم اینه که چی میشی؟ شاگرد : داماد! استاد : اوه! منظورم این است وقتی بزرگ شوی چی بدست می آوری؟ شاگرد : زن!! استاد : ابله!!! وقتی بزرگ شوی برای پدر و مادرت چی میگیری؟ شاگرد : عروسی میگیرم! استاد : پسرجان پدر و مادرت در آینده از تو چه میخواهند؟ [ پنج شنبه 90/12/11 ] [ 10:26 عصر ] [ خدیجه سعیدی ]
[ نظرات () ]
پسر نابینایی روی پله ساختمان نشسته و کلاهی جلوی خود گذاشته بود که تعداد کمی سکه در آن بود، نوشته ای هم جلوی خودش گذاشته بود با این مضمون I am blind, please help من نابینا هستم، لطفا کمک کنید مرد رهگذری چند سکه از جیبش درآورد و درون کلاه ریخت، بعد نوشته را برداشت و نوشته را تغییر داد و دوباره در جلوی پسرک نابینا قرار داد. مدت کمی گذشت و کلاه پسر پر از پول شد . آدم های بیشتری به پسر نابینا کمک می کردند. بعدازظهر آن روز مرد رهگذر که نوشته پسرک را عوض کرده بود، بازگشت تا ببیند چه اتفاقی افتاده است. پسر نابینا صدای پای رهگذر را شناخت و پرسید:« شما همانی نیستید که نوشته مرا امروز عوض کردید؟ چه چیزی نوشتید؟» رهگذر گفت:« من فقط واقعیت را نوشتم. من همانی را گفتم که تو گفته بودی، اما به زبانی دیگر» It is a beautiful day, and I can"t see it «امروز روز زیبایی است و من نمی توانم آن را ببینم» فکر می کنید نوشته اولی و دومی یک چیز را می گفتند نتیجه:
Change your words
Change your world [ پنج شنبه 90/12/11 ] [ 10:23 عصر ] [ خدیجه سعیدی ]
[ نظرات () ]
رسیدن به قله یک کوه، نیازمند عبور از سربالایی است . هیچ کس نمیتواند با پای خودش بدون اینکه سربالایی را پشت سر بگذارد به قله برسد . درست است که عبور از سربالایی کمی دشوار است، ولی اگر قصد رسیدن به قله باشد، قلهای که از آنجا میتوان همه شهر را دید، شوق رسیدن به آن، جایی برای خستگی نمیگذارد و بدون اینکه چیزی از دشواریهای راه حس کنیم به قله میرسیم و اکنون میتوانیم از زیباییها و چشماندازهای فوقالعاده جذاب آن لذت ببریم . پس قلهات را برگزین . فکر کن که از کدام کوه میخواهی بالا بروی و به یاد داشته باش که هرقدر این قله بلندتر باشد، قسمت اعظمتری از شهر را در اختیار خواهی داشت و لذت بیشتری خواهی برد . بر مقصد خود تمرکز کن و با تمام وجود آن را حس کن ، آن موقع است که حتی عبور از سربالایی هیمالیا هم برایت لذتبخش است و هیچ خستگی به همراه ندارد . هر چه از کوه بالاتر رویم، چشم انداز گسترده تری را می بینیم . مصمم و با اراده باشید [ پنج شنبه 90/12/11 ] [ 10:13 عصر ] [ خدیجه سعیدی ]
[ نظرات () ]
همکاران ارجمند جناب اقای موذنی و جناب اقای پرگر درگذشت پدر گرامیتان را از طرف خود و سایر همکاران به شما و خانواده ی محترمتان تسلیت می گویم،ما را در غم خود شریک بدانید. [ یکشنبه 90/8/8 ] [ 7:45 عصر ] [ خدیجه سعیدی ]
[ نظرات () ]
خداوند نوری است ابدی اگر بتوانی او را ببینی هرگز به تاریکی نمیرسی
خداوند را به یاد داشته باش تا بدی ها از یادت برود
حقیقت چیزی است واقعی تا با تو نباشد باور نمی کنی
از خداوند بخواه،چون تنها اوست بخشنده
از خداوند بگو ،از نعماتش،گذشتش،بخشش و مهربانی هایش تا کلامت پاک بماند
با او باش تا با تو باشد
شاکر باش تا لطفش را ببینی
خوب باش تا خوبیهایش را ببینی
عجول مباش که همه چیز بعد از صبوری است
خداوندا عشق تو بزرگترین سرمایه عشق جاودانه زندگی است
خداوندا عشق تو سیراب کننده تمام عشق هاست
زندگی جامی است زرین از طلا اگر بلد باشی چگونه بازی کنی ،همیشه در دست توست من خدا را دیده ام با چشم باز و چشم بسته او نشانم داد خودش را وقتی بالهایم شکسته جمع گشتند مردمان از هر طرف سدی به بستن او به رویم باز کرد درها و ان سدهای بسته
[ سه شنبه 90/4/28 ] [ 6:31 عصر ] [ خدیجه سعیدی ]
[ نظرات () ]
هرگز ریسمان امید را رها مکن وقتی احساس میکنی که دیگر تحمل نداری جادوی امید است که به تو نیرو میدهد،تا راه را ادامه دهی اعتماد به نفس را هرگز از دست مده تا ان زمان که باور داری توانایی، دلیلی داری تا بکوشی هرگزمهار شاد زیستن خود را به دست دیگری مده بر ان چنگ بزن انگاه همواره در اختیارت خواهد بود این ثروت مادی نیست که پیروزی یا شکست را رقم می زند پیروزی و شکست در چگونگی احساس ما نهفته است احساس ماست که ژرفای حیات مان را نشان می دهد رومدار که لحظه های ناخوشایند بر تو چیره گردند صبور باش و ببین که انها در گذرند از عشق گریز مکن به سوی ان بشتاب چه ... عشق ژرف ترین شادی هاست چشم به راه ان چه که میخواهی نمان بلکه با تمام وجود ان را بجوی، و بدان که زندگی در نیمه ی راه با تو دیدار خواهد کرد اگر تدبیر و رویاهایات با امید های تو همسو نشدند تو راه ،گم نکرده ای هر اینه که چیزی نو از خود و زندگی بیاموزی ، بدان که پیش رفته ای داشتن احساس نیکو به زندگی در گرو داشتن احساس نیکو به خود است هرگز خنده را از یاد مبر و غرور نباید مانع گریستن تو شود با خندیدن و گریستن است که زندگی معنایی کامل می یابد برایتان تابستانی سرشار از احساساتی نیکو را ارزومندم [ سه شنبه 90/4/28 ] [ 6:18 عصر ] [ خدیجه سعیدی ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |