وبلاگ :
مشاوره نوين
يادداشت :
نوجواني که رفيق باز شده
نظرات :
0
خصوصي ،
1
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
حميد
افسوس زندگي
پيري براي جمعي سخن ميراند...
لطيفه اي براي حضار تعريف کرد همه ديوانه وار خنديدند.
بعد از لحظه اي او دوباره همان لطيفه را گفت و تعداد کمتري از حضار خنديدند.
او مجدد لطيفه را تکرار کرد تا اينکه ديگر کسي در جمعيت به آن لطيفه نخنديد.
او لبخندي زد و گفت:
وقتي که نميتوانيد بارها و بارها به لطيفه اي يکسان بخنديد،
پس چرا بارها و بارها به گريه و افسوس خوردندر مورد مسئله اي مشابه ادامه ميدهيد؟
گذشته را فراموش کنيد و به جلو نگاه کنيد.